Moein – Adamiat
خواننده : معین
آهنگ : آدمیت
متن آهنگ
از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت الوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان ادم زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید
آدمیت مرده بود گرچه ادم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دروار چین را ساختند
آدمیت مرده بود گرچه ادم زنده بود
من که از پژمردن یک شاخه گل از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس از غم یک مرد در زنجیر
حتی قالتی بر دار اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وان در این ایام زهرم در میان زهر مارم در سبوست
مرگ قو را از کجا باور کنم
صحت از پژمردن یک برگ نیست وای جنگل را بیابان میکند
دست خون الود را در پیش چشم خلق پنهان میکنم
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد وبا
انچه این نامردمان با جان انسان میکنند